خرابکاری در کار

ساخت وبلاگ
پشت میزم یک اینه اس، هروقت از کارم خسته میشم صندلی رو برمیگردونم و تو اینه با خودم یا آدمایی که میشناسم صحبت میکنم، یعنی واکنش تندی نشون دادم؟ کاش با خوده استاده صحبت میکردم اول، واقعا اینقد این پروژه مهم بود؟ اره که مهم بود، اصلا تلنگر بود، برای همه فرصتهای بر باد رفته،... حالا خوبه اون لج کنه و بگه اصلا نیا دیگه:/... نمیدونم این داستان هنوز تعیین تکلیف نشده و درسته دیگه براش اشک نمیریزم، ولی باز ته مغزم درگیره،... خیلی بیشتر از چیزی که فکر میکردم زندگی من درگیرش شده بود، هنوزم ناغافل یکسری تمرینات رو انجام میدم و بعد به خودم میگم چیکار میکنی؟!...هنوز نتونستم تو تقویمم برنامه مرتب بنویسم و عمل کنم، بخاطر بلاتکلیفی چند مورد و حوادث غیرمترقبه...دیشب برای کهیر رفتم دکتر و گفت حساسیت غذاییه، و یک قرص و آمپول نوشت، که دیشب قرص خوردم و صبح به زور بلند شدم عصرم با زنگ در بیدار شدم، یعنی بشدت خواب اور بود،... و الان هیچ اثری از کهیر تو بدنم نیست، قرص رو نمیخورم دیگه، خیلی بیحالم کرد،...هرچند دکتره گفت مراقب غذات باش، ولی در اقدامی یهویی شب سوشی خوردم! دومین سوشی عمرم! با سس سویا و واسابی و جینجر خرابکاری در کار...ادامه مطلب
ما را در سایت خرابکاری در کار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : e0000z بازدید : 24 تاريخ : يکشنبه 2 ارديبهشت 1403 ساعت: 11:48

وقتی گله ها و دغدغه های من برای بقیه ناچیزه، به خودم شک میکنم، نکنه زیادی شلوغش کردم! نکنه در اون حد هم نبوده!... به خودش گفتم که قضیه اینجور بوده، برای این نیومدم، اینم برداشت گفت طبیعیه آدم خسته بشه! نیاز به استراحت داشته باشه! برای اون پروژه هم گفت چندنفر دیگه ام رفتن و قبول نشدن! اینجا رو حقیقتاااا خوشحال شدم خرابکاری در کار...ادامه مطلب
ما را در سایت خرابکاری در کار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : e0000z بازدید : 24 تاريخ : يکشنبه 2 ارديبهشت 1403 ساعت: 11:48

این چندروز حسابی ساز زدم، میخواستم فردا برم کلاس که افتاد به شنبه،... دوباره برگشتم به تمرینات گروهی، دوباره به کلاسم هم برمیگردم، من نمیتونم اینجوری ولش کنم، یک فرصت دیگه بهش میدم، اصلا هم به خودم فشار نمیارم،... جسم و روح من مهمتر از همه ایناس،... کهیر زدنم یک هشدار بود،... این کهیرهایی که هی عود می‌کرد،... دو دفعه دکتر رفتم، قرص خوردم و دیروز هم دوتا آمپول زدم، امیدوارم دیگه کهیر نزنم،... یک کت شلوار خریدم خرابکاری در کار...ادامه مطلب
ما را در سایت خرابکاری در کار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : e0000z بازدید : 28 تاريخ : يکشنبه 2 ارديبهشت 1403 ساعت: 11:48

چه حواسش بود من کدوم روزش رو اومده بودم، کسی که هیچوقت سر بحث رو باز نمیکرد، ایندفعه شروع کرد،... بعد از اون کارگاه بعد از کلاس امروز و همه کلاسهای گذشته، این فشار اضافه من روی کلاویه بیشتر داره خودشو نشون میده و اذیتم میکنه، راست میگفت، من کلا بیش از حد فشار میدم، به غیر از پیانو، تو روزمره ام،... اون روز داشتم با تلفن صحبت میکردم، دیدم چقد سفت تلفن گرفتم! تلفن به اون سبکی مگه چقد نیرو و فشار برای نگهداشتنش لازمه؟ یا هوا سرد بود، دستام رو توی جیبم گذاشته بودم، و فشار میدادم! یا کتابام توی دستم! یا بشقاب توی دستم! یا وقتی با کسی حرف میزنم شونه بالا میدم، منقبضم! یا به حنجره ام فشار زیاد میدم! همه اینا منم، همین بودم، الان دارم دقت میکنم،...اگه بهش فکر نکنم، اونقد فشار میدم که دستام سفید میشه، بی حس میشه، هی باید خودم رو ریلکس کنم، اگه بقیه بای دیفالت آروم و ریلکسن، من بی قرار و منقبضم! باید به خودم مدام بگم آروم باش...چرا فشار میدی؟ اون تلفن اون کتاب اون بشقاب لعنتی نمیفته از دستت،... فشار چی رو به اینا منتقل میکنی؟ کجا زورت نرسیده و نتونستی حل کنی و بارش رو دوشت مونده؟... ببین خیلی جاهااااا، وااای که چقد خواهم سوخت اگر منشا اینا، اتفاقات زندگیم باشه، همونا که من نقشی در انجام شدنش نداشتم و توانایی حل کردنشم نداشتم، همونا که قلمبه مونده،... ای وااای. + نوشته شده در شنبه بیست و هشتم بهمن ۱۴۰۲ ساعت 13:30 توسط ال  |  خرابکاری در کار...ادامه مطلب
ما را در سایت خرابکاری در کار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : e0000z بازدید : 67 تاريخ : دوشنبه 7 اسفند 1402 ساعت: 2:40

تو اینستا میچرخم، به یک پست سیاه موزیکال میریم، خودمو تو گوشیم میبینم، یک لبخند ریز روی صورت منه! خودم خندم میگیره و خیلی بزرگ میخندم خرابکاری در کار...ادامه مطلب
ما را در سایت خرابکاری در کار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : e0000z بازدید : 52 تاريخ : دوشنبه 7 اسفند 1402 ساعت: 2:40

شش سی سی خون ازم گرفت! هفته آینده جوابش میاد،... دوشنبه میخوام برم لیزر،... فردا یک کلاس طولانی دارم، روز بعدشم همینطور، سه شنبه ام همینطور، پنج شنبه ام همینطوررر! چهارشنبه اینهفته فعلا خالیه!فرش ها رو دادیم بشورن، یک خرید ارایشی ریز پرتخفیفم زدم! تو حسابم ۹ میلیون بود، نمیدونم چطور ۵/۸۰۰ شد خرابکاری در کار...ادامه مطلب
ما را در سایت خرابکاری در کار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : e0000z بازدید : 52 تاريخ : دوشنبه 7 اسفند 1402 ساعت: 2:40

انگار تا الان تو هر پروسه آموزشی که بودم، یک پایه و اساسی رو برام گذاشتن و به مرور جا برای پیشرفت و عمیق شدن داشته، ولی تو موسیقی اصلا من همچین احساسی ندارم! اصلا فان نیست! کاملا علمه! هرچی جلوتر میرم میبینم چقد عمر و پول من، برای معلمام بی ارزش بوده،... یعنی بدون هیچ نظم و اساسی و درهم برهم منو بردن جلو، اونم چ جلو رفتنی،... که گندش بعد هر کلاس و مسترکلاس و کارگاهی درمیاد...چقدر دلم میخواد برگردم به اون لحظه که گفت تو صدات خوبه، ولی گوشت ضعیفه و این نمیزاره تو پیشرفت کنی!!! مانع پیشرفت من سواد کم تو بود، علم نداشته تو بود، آموزشی که بهم ندادی بود، زمانی که از من سوزوندی بود،... تو باید احساس گناه و شرمندگی کنی تا ابدددد بابت تک تک جلساتت با من، با هرکی مثل من. + نوشته شده در یکشنبه یکم بهمن ۱۴۰۲ ساعت 1:50 توسط ال  |  خرابکاری در کار...ادامه مطلب
ما را در سایت خرابکاری در کار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : e0000z بازدید : 57 تاريخ : يکشنبه 8 بهمن 1402 ساعت: 17:20

دو قطعه فردا تحویل میدم، یکیش که دو خطش رو کااامل مونده، اون یکی دیگه رو چند وقته نزدم یک جاهاییش یادم رفته!!! دیگه دو ساعت امشب تمرین میکنم، فردا صبحم دو ساعت، دیگه هرچه بادا بادا؛)فردا سه تا کلاس دارم،...امشب یک خرید اینترنتی تپل هم کردم خرابکاری در کار...ادامه مطلب
ما را در سایت خرابکاری در کار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : e0000z بازدید : 53 تاريخ : يکشنبه 8 بهمن 1402 ساعت: 17:20

داشت تو سالن با هنرجوی قبلی صحبت میکرد، منم فرصت طلب برداشتم آهنگ امیلی رو زدم، نمیدونی چقد پیانوش خوش دست و خوش صداس خرابکاری در کار...ادامه مطلب
ما را در سایت خرابکاری در کار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : e0000z بازدید : 45 تاريخ : يکشنبه 8 بهمن 1402 ساعت: 17:20

دیروز تو مهمونی، گربه میزبان، دستم رو چنگ زد، روی دستم دو جا زخم شد، گربه وحشی خرابکاری در کار...ادامه مطلب
ما را در سایت خرابکاری در کار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : e0000z بازدید : 36 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1402 ساعت: 16:34