روزای مرده ای رو سپری میکنم، هی هم به اینده فکر میکنم که بالاخره کی قراره چیزی بشه!ارزوها و هدفها داشتم، شایدم دارم، ولی نیست، سختن، دلسردم... تنهام، راز نهانن و نمیگم به کسی...فعلا که دستو پام بسته اس، خودم بستم، خودم خودمو از همه چی محروم کردم...موقتیه، ولی خودخواسته...اگرم لذت و تفریحی باشه الان همراهش عذاب وجدانه...حالا تا بعد...
خرابکاری در کار...برچسب : نویسنده : e0000z بازدید : 119