کار و تغییراتی که درست کرد

ساخت وبلاگ
دیروز نرفتم سرکار، البته قبلا گفته بودم که پنج شنبه نمیام حداقل، ولی اوکی قطعی نگفته بودن، ولی از نظر من اوکی بودشاصلا حالو و حوصلشو نداشتم که برم، دو هفته عین بنز رفته بودم، جمعه هفته پیشم امتحان زبان داشتم (نتیجه اش اومد، نمره ام انگار قبولی با شرط شد، دیگه فعلا همین خوبه، حوصله ندارم دوباره امتحان بدم فعلا) دیگه این پنج شنبه که نرفتم نشستم حسابی درس خوندم، دو قسمت ممنوعه رو دیدم، (قبلا همون دوشنبه به دوشنبه میدیدم و روهم نمیموند قسمتاش، حالا هرچند سریال به جذابی اولش نیست، ولی خب، ولی نرسیدم ببینم تو این دو هفته) بعدم تا ساعت چهار بیدار بودم و میخوندم، صبحم که امروز باشه، هشت و نیم بیدار شدم و لباسامو انداختم تو ماشین و کمدمو مرتب کردم، تو این چند وقت همینجور لباسامو ریخته بودم توش و حسابی بهم ریخته بود، و الانم کنار کتابامم....

خیلی سخته ادم هرروز هفته سرکار باشه، این چیزی نیست که من بتونم باهاش کنار بیام، دیگه هفته ای چهار روز پنح روز ، بسه دیگه،....

باز فردا روز از نو، روزی از نو، ....کاش دوباره برگردم به پنج شنبه و شنبه نیاد!

این شخصیتهای جدیدی که برام تعریف شدن، منظورم همکار هست، نمیدونم چجوری باهاشون برخورد کنم، هرچند قبلا هم کار کردم، ولی کوتاه بود و این روابط به این شدت نبود،...یکیشون اصرار داره بیاد دنباله من و رفت و برگشت منو ببره و بیاره، با اینکه خونشون خیلی نزدیک ما نیست، ولی اصرار داره و من اصلا تمایلی ندارم! اخه تو رفت و امدم مشکلی ندارم و لزومی به این کار نمیبینم، ....یا اینکه لپ تاپشو بیاره شرکت و خودش از سیستم شرکت استفاده کنه که من لپ تاپ نیارم! (این اقای مهندس دو تا بچه داره، شایدم از خوبیشه، ولی دیگه از اصرار خوشم نمیاد، بگو ولی اصرار نکن)

واقعا حد و حدود تو روابط کاری همکاری خیلی مهمه، باید از همین اول به همه بفهمونم،...چجوری؟؟؟ نمیدونم....

خرابکاری در کار...
ما را در سایت خرابکاری در کار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : e0000z بازدید : 133 تاريخ : دوشنبه 6 اسفند 1397 ساعت: 22:22