هزار سال که تو را برگزینم!

ساخت وبلاگ

میپرسه امروزت چطور بود؟ و من در حالیکه کل صبح المانی میخوندم و حل میکردم و عصرم سه ساعت کلاس المانی داشتم و بعدم ۵ ساعت مسترکلاس؛ و یک ایمیل خوب گرفتم، گفتم هیچی! بیکار بیعار! چون اینجوری خوشحال تری! چون اگ ناراحت بودی برام، میگفتی چرا؟ فلان برنامه ات چی شد؟! میخوای با فلانی برای کارت صحبت کنم؟! اتفاقی افتاده که اینقد راکد شدی؟! ولی نه، خیلی شنگول شدی و پی اش نگرفتی و وقتی خاطر جمع شدی من کاری نمیکنم از چت رفتی بیرون!!! واقعا نمیفهمم وقتی خودت و زندگیت ذره ای برام جذابیت و کنجکاوی نداره تو چرا اینقد فضولی؟! ادمی نیستم که مخفی کاری کنم یا به کسی کمک نکنم ولی تو! یجوری هستی که آدم دلش نمیخواد هیچی بهت بگه؛ هیچی هیچی؛ بس واضح سوختن و حسادت خودتو نشون میدی یا منتظر میشی سقوط کنم!:/

من چرا جوابتو میدم؟ چون یک زمانی هم دانشگاهی بودیم! و تا ابد فامیل و همخون! وگرنه هزااااارسال سیاه همچین دوستی برنمیگزینم!

کی تو این هوا گلو درد و گوش درد با بینی گرفته میشه؟ من من خرابکاری در کار...

ما را در سایت خرابکاری در کار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : e0000z بازدید : 43 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1402 ساعت: 15:58